دختران و پسران خانواده برتر

خانواده برتر مخصوص پسران و دختران

حدود 7 سال چادر می پوشیدم

راستش من حدود 7 سال جادر می پوشیدم. بعدش تحملم رو دیگه واقعا از دست دادم. موهامم به شدت ریزش داشت و کم شده بود. و از اول دانشگاه دیگه چادر رو کنار گذاشتم. 

چون واقعا دیگه تحملش رو نداشتم. اما حجابم کامل کامله و شاید حتی توی دانشگاه و بیرون از خونه قیافه م یه کم بیش از حدم جدیه...ُ حالا گاهی از خودم ناراضیم. احساس می کنم اون جور که باید خوب نیستم، کامل نیستم. و در حالی که خودم احساس می کنم الان حتی از قبل هم اعتقادات مذهبیم و ایمانم به خدا قوی تر شده اما ظاهرم تغییر عکس کرده. از چادر به مانتو... 

خب همه هم ظاهر منو می بینن، برای من هیچ چیز در امر ازدواج مهم تر از تدین نیست، اما این طور که معلومه همه ی پسرهای مذهبی دنبال دخترهای چادری هستند. به نظرتون من اگه بخوام یه ازواج موفق با یه آدم متدین داشته باشم باید دوباره چادر بپوشم؟

خواهشا صادقانه و واضح جوابم رو بدید. راستش چند وقت پیشم یه خانم برای پسرش زنگ زد خونه مون. بعد که فهمید من چادری نیستم حتی بدون اینکه منو ببینه که چطور آدمی هستم عذر خواست...

  • ۰ موافق ۰ مخالف
  • ۱۰ نظر
    • تعداد نمایش : ۲۶۸۷
    • سه شنبه ۸ بهمن ۹۲ - ۰۰:۴۲

    چرا چادر سر میکنی!؟...

    دختر گل :

    داشتم سجاده آماده می کردم برای نماز، همین که چادر مشکی ام را از سر برداشتم تا چادر نماز بر سر کنم گفت: این همه خودت را بقچه پیچ می کنی که چی؟

    بر گشتم به سمت صدا، دختری را دیدم که در گوشه ی نمازخانه نشسته بود.

    پرسیدم: با منی؟

    گفت: بله! با تو ام و همه ی بیچاره های مثل تو که گیر کرده اید توی افکار عهد عتیق! اذیت نمی شوی با این پارچه ی دراز دور و برت؟ خسته نمی شوی از رنگ همیشه سیاهش؟

    تا آمدم حرف بزنم گفت: نگاه کن ببین چقدر زشت می شوی ، چرا مثل عزادارها سیاه می پوشی؟ و بعد فقط بلدید گیر بدهید به امثال من.

    خندیدم و گفتم: چقدر دلت پر بود دوست من! هنوز اگر حرف دیگری مانده بگو.

    خنده ام را که دید گفت: نه! حرف زدن با شماها فایده ندارد.

    گفتم: شاید حق با تو باشد عزیزم. پرسیدم ازدواج کردی؟ گفت: بله.

    گفتم من چادر را دوست دارم. چادر؛ مهربانیست.

    با سرزنش نگاهم کرد که یعنی تو هم مثل بقیه ای…

    گفتم؛ چادر سر می کنم، به هزار و یک دلیل. یکی از دلایل چادر سر کردنم حفظ زندگی توست.

    با تعجب به چهره ام نگاه کرد.

    پرسیدم با همسرت کجا آشنا شدی؟ گفت: فلان جا همدیگر را دیدیم، ایشان پیشنهاد ازدواج داد، من هم قبول کردم.

    گفتم خوب؛ خدا قبل از دستور دادن به من که خودم را بپوشانم به مرد ها می گوید؛ غض بصر داشته باشید یعنی مراقب نگاهتان باشید. تکلیف من یک چیز است و تکلیف مردان یک چیز دیگر. این تکالیف مکمل هم اند، یعنی اگر مردی غض بصر نداشت و زل زد به من، پوشش من باید مانع و حافظ او باشد، و من اگر حجاب درست و حسابی نداشتم،ِ غض بصر مرد و کنترل نگاهش باید مانع و حافظ من باشد.

    همسر تو، تو را “دید”، کشش ایجاد شد، و انتخابت کرد. کجا نوشته شده است که همسرت نمی تواند از تماشای زنانی غیر از تو لذت ببرد، وقتی مبنای انتخاب برای او نگاه است؟!

    گفت: خوب… ما به هم تعهد دادیم.

    گفتم: غریزه، منطق نمی شناسند، تعهد نمی شناسد. چه زندگی ها که با یک نگاه آلوده به باد فنا رفت.

    من چادر سر می کنم، تا اگر روزی همسر تو به تکلیفش عمل نکرد، و نگاهش را کنترل نکرد، زندگی تو، به هم نریزد. همسرت نسبت به تو دلسرد نشود. محبت و توجه اش نسبت به تو که محرمش هستی کم نشود. من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر چادری که بیشتر شبیه کوره است از گرما هلاک می شوم، زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شوم، بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو. من هم مثل تو زن هستم. تمایل به تحسین زیبایی هایم دارم. من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم. من روی تمام ِ این علاقه ها خط قرمز کشیدم، تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم.

    سکوت کرده بود.

    گفتم؛ راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم دارد. حق من این نیست که زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و صد جور جراحی ِ زیبایی، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند.

    حالا بیا منصف باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟
    بعد از یک سکوت طولانی گفت؛ هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم … راست می گویی...


                                                در پناه خدا ...
  • ۰ موافق ۰ مخالف
  • ۳۱ نظر
    • تعداد نمایش : ۵۳۵۱
    • شنبه ۵ بهمن ۹۲ - ۲۲:۱۷

    دینت را نگه دار


  • ۰ موافق ۰ مخالف
  • ۱۰ نظر
    • تعداد نمایش : ۲۵۸۵
    • پنجشنبه ۳ بهمن ۹۲ - ۱۶:۱۸

    بیشتر روی خودمون کنترل داشته باشیم (1)

    سلام
    وقتی خداوند حضرت آدم علیه السلام رو آفرید به خودش آفرین گفت .  اگه در همین آفرین گفتن خداوند به خودش دقیق بشیم به نکات جالب و عجیبی می رسیم .
    فرض کنیم شما یه موشک کاغذی می سازید ! به خودت میگی دمت گرم ، عجب چیز خفنی ساختم ؟! 
    نمیگی دیگه ! میگی آخه این چیه که من به خاطر ساختنش پز بدم ؟!
    حالا فرض کن موفق شدی برای اولین بار در تاریخ بشریت ! یه چیزی بسازی که باعث تعجب دیگران بشه اون جاست که میگی آفرین به خودم ! ای ول !
     پس خدایی که با این همه قدرت و دانایی، وقتی به خودش بابت ساختن جنس ما تبریک میگه پس حتما ماها یه تحفه ای هستیم دیگه ؟! یه ویژگی هایی داریم که خودمون ازش خبر نداریم . یه قدرت هایی نهفته ای در وجودمون هست که فعال نیست . دلیل فعال نبودنش هم خودمون هستیم . با کارهای خطایی که می کنیم یا بهتره بگم ، گناهانی که از ما سر میزنه باعث شده ما فکر کنیم همین چیزی هستیم که داریم می بینیم و حس می کنیم . در حالی که ما خلیفه و جانشین خدا روی زمین هستیم . به قول بعضی ها ، ما حق امضا  داریم . ما می تونیم کارهای عجیب و غریبی بکنیم . الان شما باور می کنی در همین چند سال اخیر کسی رو در عرض 5 دقیقه توی قم و کربلا ( یا نجف ) دیدند !!!؟؟؟ شما باورت میشه که علامه طباطبایی مرده  رو زنده کرد ؟! ااین ها ، همون هایی هستند که خدا به خودش میگه آفرین !
    واقعا الان خدا به آفریدن کدوم یکی از ما به خودش افتخار می کنه ؟! جسارت نباشه ، ولی بعضی ها دیگه شورش رو در آوردند . شدن مثل ( روم به دیوار ) حیوون . دارن با غریزه شون زندگی می کنن . هر چی دلش خواست انجام میده . اگه گرسنه شد میگرده ببینه کجا غذا هست . دیگه کاری نداره که اون غذا مال کیه ! حلال یا حرام ! فقط می خواد گرسنگی خودش رو بر طرف کنه ؟! ببخشید چنین کسی چه فرقی با گاو و گوسفند داره ؟!
    پس ما که اسم مون رو گذاشتند آدم ! باید طبق غریزه رفتار نکنیم . خدا یه عقلی به ما داده که غریزه رو کنترل کنیم و با گاو و گوسفند فرق داشته باشیم .
    بیاید کاری کنیم که بیشتر روی خودمون کنترل داشته باشیم . بچه مذهبی ها!!! ، به خدا امام زمان گناه داره .
    ادامه دارد ...

  • ۱ موافق ۰ مخالف
  • ۲ نظر
    • تعداد نمایش : ۱۷۳۰
    • يكشنبه ۲۹ دی ۹۲ - ۰۹:۱۲

    طنزستان ( شماره 12 )+حکایتی جالب از حضرت علی ع

    احمد :

    نکته : داستان زیر هیچ گونه جنبه ای ندارد . ولی بامزه است .

    - علم بهتر است یا ثروت ؟( طنز )

    مُلا را گفتند علم بهتر است یا ثروت ؟

    ملا بی درنگ شمشیر را از میان بیرون اورد و مانند جوموگ مرید بخت برگشته را به به سه پاره ی نامساوی !!! تقسیم نمود .
    و خشتک مریدان از ترس شعله ور شد !!!
    ملا بفرمود : که سال هاست هیچ کسی بین دو راهیه علم و ثروت گیر نمی کند ....... مریدان در حالی که انگشت به دهان گرفته و لرزش وجودشان را فرا گرفته بود گفتند یا ملا ما را به دلیلی عیان ساز تا جان فدا کنیم .....
    ملا فرمود : در عنفوان جوانی مرا دوستی بود که با هم به مکتب     می رفتیم .دوستم ترک تحصیل کرد  و من معلم مکتب شدم ....

    حالا او پرشه دارد و من پوشه ....

    او اوراق مشارکت دارد و من اوراق امتحانی ....

    او عینک افتابی من عینک ته استکانی ....

    او بیمه ی زندگانی من بیمه ی خدمات درمانی ....

    او سکه و ارز .... من سکته و قرض .......

    سخن ملا چون بدین جا رسید مریدان نعره ای جان سوز برداشته و خشتک بر سر راهی کلاس های اموزش اختلاس شدند !!! تا روش های به روز خشتک برداری ( کلاه برداری ) را بیاموزندینژگ !!!

    و گویند که سالیان درازی را پس از دستگیری در زندان سپری کردندی . از یکی از منابع معتبر هم خبر رسیده که  در این مدت ان ها را مجبور به پوشیدن دامن زنانه کردندی تا دیگر خشتک ها ندرندی !!!
    گفته می شود که مریدان بعد از ازادی   ملا را گرفته و انقدر در خشتک هم فرو کردند که ملا تجزیه شد !!!!!!!!!!
    در خشتک هم فرو کردن = در این جا به معنی کتک زدن می باشد .


    و اما وقت گفتن داستان بسیار جالب و پند اموز و اصل ماجرا می باشد :

    -علم بهتر است یا ثروت ؟   ( حکایتی جالب از حضرت علی ع )

  • ۰ موافق ۰ مخالف
  • ۸ نظر
    • تعداد نمایش : ۲۰۹۳
    • شنبه ۲۸ دی ۹۲ - ۱۱:۰۰

    توبۀ حقیقی ثعلبه ونجات او

    زحمت این مطلب رو یکی از دوستان کشیدند که خودشون رو معرفی نکردند :


    در زمان رسول خدا ص رویۀ پیامبر این بود که هرگاه میخواستند
    عازم جهاد شوند میان هردونفر از یاران خودپیمان اخوت وبرادری میبستند تا یکی به جهاد رفته و دیگری درشهر بماند و کارهای لازم اورا انجام دهد.
    درجنگ تبوک حضرت میان سعیدبن عبدالرحمن و ثعلبه انصاری پیمان برادری بستند.سعید به جهاد رفت و ثعلبه درمدینه ماند.

    او هرروز می آمدومایحتاج خانوادۀ سعید رامهیامیکرد.یک روز که زن سعید راجع به کار لازم خانه طبق معمول ازپس پرده بااو حرف میزد،وسوسۀ نفس هوس خفتۀ ثعلبه رابیدار کرد وخواست ببیند پشت پرده چیست و گویندۀ سخنان کیست؟!این خیالات شیطانی چنان تحریکش کرد که قادر برحفظ خویشتن نبود.به خود جرأت داده و پرده راکنارزد!زنی زیبا رادید که حجب و حیارخسار او را احاطه کرده.ثعلبه باهمین یک نگاه چنان دل از دست دادوبی قرارشد که قدم پیش نهاد وبه زن نزدیک شد؛دست دراز کرد که..در همان لحظۀ خطرناک زن فریاد برآورد:ای ثعلبه آیا سزاوار است که پردۀ ناموس برادر مجاهدخود را بدری؟آیا رواست او در راه خدا پیکار کندو تو درخانۀ وی نسبت به همسرش قصدسوء کنی؟
    این کلام مانند صاعقه ای برمغزثعلبه فرود آمد.اونعره زد و ازخانه بیرون رفت و سر به کوه وصحرا نهاد.

    مدت هاگذشت واوهمچنان دربیابان ناله وبی فراری می نمودوطلب عفومیکرد تااینکه پیغمبراکرم از سفرجهادمراجعت فرمود.
    سعید نیز همان ابتدا از احوال ثعلبه وقضیه توسط همسرش آگاه شد؛
    وبرای جست وجوی ثعلبه به هرطرف روی آورد؛سرانجام اورا یافت که درپشت سنگی نشسته ودست برسرگرفته وباصدایی بلند میگوید:ای وای برپریشانی وپشیمانی؛وای برشرمساری،وای بررسوایی روز قیامت..
    سعید نزدیک آمدو اورادلداری داد وگفت:ای برادر!برخیزوباهم نزدپیامبر رحمت برویم،این درد رادوایی؛این رنج را شفایی باید.
    ثعلبه گفت دراین صورت باید دستهاوگردن مرا بابندبسته ومانندبردگان گریزپای به خدمت پیامبرببری.
    پس باهمان وضع درب خانۀ پیغبر ایستاد وباصدای بلند گفت:المذنب
    بعداز ورود ثعلبه خلاصۀ ماجرا راعرض کرد.حضرت فرمود:
    گناهی بزرگ وخطایی عظیم ازتو سرزده،ازاینجا برو وباخدا رازونیازکن تاخدا چه فرماید.
    ثعلبه روی به صحرا نهادوچندروزی بدین حال درسوزوگداز بسربرد وشبی چند به گریه ونیاز پایان آورد.بالاخره هنگام نمازعصر این آیه برپیامبر وحی شد:«پرهیزکاران کسانی هستند که هرگاه کارناشایستی ازآنها سرزد خدارا به یادآورند واز گناه خود توبه کنند وکیست جزخداوند که گناهان را بیامرزد وآنهاکسانی هستند که برکارهای زشت اصرارنورزند،زیرا به زشتی گناهان آگاه اندـ»
    آل عمران؛135                                                                 

    دراین موقع پیامبرص امام علی ع وسلمان را به طلب ثعلبه فرستادند
    شب هنگام ثعلبه را درزیردختی یافتند که دست نیاز بسوی خالق درازکردوگفت:خداوندا،از همه جامحرومم اگرتونیز مرا برانی به که روی آرم وچاره کار ازکجابخواهم؟
    مولای متقیان گریست وآنگاه به ثعلبه مژدۀ آمرزش خدا را داد.
    ثعلبه برخاست وهمراه آنان به مدینه بازگشت ویکراست به مسجدپیغمبر رفتند.به پیامبر که مشغول نماز عشا بودند اقتدا کردند
    بعداز حمد حضرت سورۀ تکاثر را تلاوت نمودند؛همین که آیۀ اول را خواندند:الهاکم التکاثر،ثعلبه نعره ای زد!
    وچون آیۀ دوم راقرائت فرمود:حتی زرتم المقابر،بیشتر ناله کرد وچون آیه سوم را شنید:کلّا سوف تعلموننعره ای کشیدوجان به جان آفرین تسلیم کرد!!
    ------------------------------------------------------------------
    من که اینو خوندم هی یاد شیخ و مریدان می افتادم:)))خنده م میگرفت

    منبع:کتاب تقوا کلیدسعادت،گناه عامل شقاوت
    (البته من کمی خلاصه ش کردم(

    نکتۀ اخلاقی:امان از یه نگاه!!!

    امیرالمومنین علی ع:
    کسی که دائما فکرش درگناهان دور میزند عاقبت مرتکب گناه می شود.

    امام باقر ع:
    هیچ عبادتی درپیشگاه خداوند برتر ازعفت در برابر شکم ومسائل جنسی نیست.

  • ۰ موافق ۰ مخالف
  • ۲ نظر
    • تعداد نمایش : ۱۷۴۰
    • شنبه ۲۸ دی ۹۲ - ۰۰:۰۵

    مـــــا مـــــا ن و بــــــا بـــــــــا

    شراره :

    ـ مامان
    ـ بعله؟
    ـ من میخوام به دنیا بیام
    - باشه .
    - مامان
    - بعله ؟
    - من شیر می خوام
    - باشه
    - مامان
    - بعله ؟
    - من جیش دارم
    - خب
    - مامان
    - بعله ؟
    - من سوپ خرچنگ می خوام
    - چشم
    - مامان
    - بعله ؟
    - من ازون لباس خلبانیا می خوام
    - باشه
    - مامان
    - بعله؟
    - من بوس می خوام
    - قربونت بشم
    - مامان
    - جونم ؟
    - من شوکولات آناناسی می خوام
    - باشه
    - مامان
    - بعله ؟
    - من دوست می خوام
    - خب
    - مامان
    - بعله ؟
    - من یه خط موبایل می خوام با گوشی سونی
    - چشم
    - مامان
    - بعله ؟
    - من یه مهمونی باحال می خوام
    - باشه عزیزم
    - مامان
    - بعله ؟
    - من زن می خوام
    - باشه عزیز دلم
    - مامان
    - بعله ؟
    - من دیگه زن نمی خوام
    - اوا ...باشه
    ـ مامان
    ـ بله؟
    ـ من کوفته تبریزی میخوام
    - چشم
    - مامان
    - بعله ؟
    - من بغل می خوام
    - بیا عزیزم
    - مامان
    - بعله ؟
    - مامان
    - بعله
    - مامان
    -جونم؟
    ـ مامان حالت خوبه؟
    - آره
    - مامان ؟
    - چی می خوای عزیزم
    - تو رو می خوام .. خیلی
    - …
    ***
    - بابا
    - بعله ؟
    - من می خوام به دنیا بیام
    - به من چه بچه .. به مامانت بگو
    - بابا
    - هان؟
    - من شیر می خوام
    - لا اله الا الله
    - بابا
    - چته ؟
    - من ازون ماشین کوکی های قرمز می خوام
    - آروم بگیر بچه
    - بابا
    - اههههه
    - من پول می خوام
    - چی ؟؟؟؟ !!!
    - بابا
    - اوهوم ؟
    - منو می بری پارک ؟
    - من ماشینمو نمی برم تو پارک تو رو ببرم ؟
    - بابا
    - هان ؟
    - من زن می خوام
    - ای بچه پررو .. دهنت بو شیر می ده هنوز
    - بابا
    -...
    ـ من جیش دارم
    - پوففف
    - بابا
    - درد
    - من زن نمی خوام
    - به درک
    - بابا
    - بلا
    - تقصیر تو بود که من به دنیا اومدم یا مامان
    - تقصیر عمه ات
    - بابا
    - زهرمار
    - من یه اتاق شخصی می خوام
    - بشین بچه
    - بابا
    - مرض
    - منو دوس داری
    - ها ؟
    - بابا
    - …
    - بابا
    - خررر پفففف
    - بابا
    - خفه
    - بابا
    - دیگه چته ؟
    - من مامانمو می خوام
    - از اول همینو بگو … جونت در بیاد
    به افتخار همه ی مامانا!

  • ۰ موافق ۰ مخالف
  • ۸ نظر
    • تعداد نمایش : ۱۹۴۱
    • جمعه ۲۷ دی ۹۲ - ۱۶:۴۶

    کلامی از پیر خرابات(چطور بهتر زندگی کنم؟)

    سلام دوستان عزیز متن زیر شاید کمی طولانی باشه اما شک نکنید ارزش خوندن رو داره و جای تامل بسیار داره.پیشنهادم اینه با آرامش و عمقی مطالعه بفرمایید.من که بسیار به این مطالب ارزشمند ایمان دارم و استفاده کردم.امیدوارم برای شما هم همینطور باشه.



    از پیر خراباتی پرسیدم : چطور بهتر زندگی کنم؟

    با کمی مکث جواب داد : گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیر . با

    اعتماد زمان حالت را بگذران و بدون ترس برای آینده آماده شو

    ایمان را نگه دار و ترس را به گوشه ای انداز .

    شک هایت را باور نکن و به باورهایت شک نکن .

    زندگی شگفت انگیز است در صورتی که بدانی چطور زندگی کنی ...

    پرسیدم آخر ...
    و او بدون اینکه متوجه سوالم شود ادامه داد :

    مهم این نیست که قشنگ باشی

    قشنگ این است که مهم باشی , حتی برای یک نفر .

    کوچک باش و عاشق ... که عشق خود میداند آیین بزرگ کردنت را ...

    بگذار عشق خاصیت تو باشد نه رابطه ی خاص تو با کسی .

    موفقیت پیش رفتن است نه به نقطه ی پایان رسیدن .

    داشتم به سخنانش گوش میدادم که نفسی تازه کرد و ادامه داد :

    هر روز در آفریقا آهویی از خواب بیدار میشود و برای زندگی کردن و امرار

    معاش در صحرا می چراید .

    آهو می داند که باید از شیر سریعتر بدود , در غیر اینشورت طعمه شیر

    خواهد شد.

    شیر نیز برای زندگی و امرار معاش در صحرا می گردد و می داند باید از

     آهو سریعتر بدود تا گرسنه نماند .

    مهم این نیست که تو شیر باشی یا آهو .

    مهم این است که تو با طلوع آفتاب از خواب برخیزی و برای زندگیت با تمام

    توان و با تمام وجود شروع به دویدن کنی .

    به خوبی پرسشم را پاسخ داده بود ولی میخواستم باز هم ادامه دهد و باز هم :.........

    که چین از چروک پیشانیش باز کرد و با نگاهی به من گفت :

                  زلال باش...
                                زلال باش...

     فرقی نمی کند که گودال کوچک آبی باشی , یا دریای بیکران...

                 زلال که باشی آسمان در تو پیداست ...


    دو چیز را همیشه فراموش کن:
                                          خوبی که به کسی می کنی.
                                          بدی که کسی به تو می کند.

    همیشه به یاد داشته باش:

                در مجلسی وارد شدی زبانت را نگه دار
                در سفره ای نشستی شکمت را نگه دار
                در خانه ای وارد شدی چشمانت را نگه دار
                در نماز ایستادی دلت را نگه دار

    دنیا 2 روز است :
                          یک با تو   و   یک روز علیه تو

    روزی که با توست مغرور مشو
    و روزی که علیه توست مایوس نشو .


    به چشمانت بیاموز که هر کسی ارزش نگاه ندارد

    به دستانت بیاموز که هر گلی ارزش چیدن ندارد

    به دلت بیاموز که هر عشقی ارزش پرورش ندارد


    دو چیز را از هم جدا کن :
                                   عشق   و  هوس

    چون اولی مقدس است و دومی شیطانی .
    اولی تو را به پاکی می برد و دومی به پلیدی .



    در دنیا فقط سه نفر هستند که بدون هیچ چشمداشت و منتی و فقط به خاطر خودت خواسته هایت را برطرف می کنند , پدر و مادرت و نفر سومی که خودت پیدایش می کنی , مواظب باش از دستش ندهی و بدان که تو هم برای او نفر سوم خواهی بود.


    چشم و زبان دو سلاح در نزد تواند. چگونه از آنها استفاده می کنی ؟

    مانند تیری زهر آلود یا آفتابی جهانگیر , زندگی گیر یا زندگی بخش ؟


    بدان که قلبت کوچک است پس نمیتوانی تقسیمش کنی . هر گاه

    خواستی آن را ببخشی با تمام وجودت ببخش که کوچکیش جبران شود .


    هیچگاه عشق را با محبت, دلسوزی , ترحم , و دوست داشتن یکی ندان.
    همه ی این ها اجزاء کوچکتر عشق هستند نه خود عشق .



    همیشه با خدا درد دل کن نه با خلق خدا و فقط به او توکل کن . آنگاه

    می بینی که چگونه قبل از اینکه خودت دست به کار شوی کارها به

    خوبی پیش می رود .



    از خدا خواستن عزت است . اگر برآورده شود رحمت است و اگر نشود حکمت .

    از خلق خدا خواستن خفت است . اگر برآورده شود منت است و اگر نشود ذلت .

    پس هر چه می خواهی از خدا بخواه و در نظر داشته باش که برای او غیرممکن وجود ندارد و تمام غیرممکن ها فقط برای ماست.

                                                      در پناه خدا...
  • ۰ موافق ۰ مخالف
  • ۸ نظر
    • تعداد نمایش : ۱۹۸۹
    • سه شنبه ۲۴ دی ۹۲ - ۱۸:۲۱

    تقدیم به کسانی که به دیگران کمک می کنند

    ثواب شاد کردن دل مؤمن و کمک به دیگران

    ثواب کمک و یارى به برادر مؤمن
    1- «عن إبراهیم بن عمر الیمانی عن أبی عبد الله ع قال ما من مؤمن یعین مؤمنا مظلوما إلا کان أفضل من صیام شهر و اعتکافه فی المسجد الحرام و ما من مؤمن ینصر أخاه و هو یقدر على نصرته إلا و نصره الله فی الدنیا و الآخرة و ما من مؤمن یخذل أخاه و هو یقدر على نصرته إلا خذله الله فی الدنیا و الآخرة؛ ابراهیم بن عمر یمانى از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که فرمود: هیچ مؤمنى نیست که مؤمن ستمدیده اى را یارى کند، مگر آنکه (ثواب) این عمل، از روزه و اعتکاف یک ماه در مسجد الحرام برتر است، و هیچ مؤمنى نیست که توان یارى کردن برادر خود داشته باشد و او را یارى کند مگر آنکه خداوند او را در دنیا و آخرت یارى مى کند، و هیچ مؤمنى نیست که توان یارى کردن برادر خود داشته باشد و او را به حال خود رها سازد مگر آنکه خداوند او را در دنیا و آخرت به خود واگذارد.»
    2- «عن أبی الورد عن أبی جعفر ع قال من اغتیب عنده أخوه المؤمن فنصره و أعانه نصره الله فی الدنیا و الآخرة و من اغتیب عنده أخوه المؤمن فلم ینصره و لم یعنه و لم یدفع عنه و هو یقدر على نصرته و عونه إلا خفضه الله فی الدنیا و الآخرة؛ ابو الورد از امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده است که فرمود: اگر نزد کسى نسبت به برادر دینى او بدگوئى کنند و او به دفاع و یارى او برخیزد، خداوند در دو جهان او را یارى مى کند؛ و اگر نزد کسى نسبت به برادر ایمانى او غیبت کنند و او در صورت توانائى به دفاع از برادر دینى خود نپردازد، خداوند در دو سرا او را (در نظر مردم) ذلیل و خوار گرداند.»

    ثواب میانجیگرى و آشتى میان دو نفر
    «عن أبی حمزة الثمالی عن أبی عبد الله ع قال کان أمیر المؤمنین ع یقول لأن أصلح بین اثنین أحب إلی من أن أتصدق بدینارین قال رسول الله ص إصلاح ذات البین أفضل من عامة الصلاة و الصیام؛ ابو حمزه ثمالى از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که امیر مؤمنان على علیه السلام مى فرمود: اگر میان دو نفر به منظور اصلاح و آشتى، میانجیگرى کنم در نظر من از دو دینار صدقه دادن برتر است؛ رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مى فرمود: اصلاح بین مردم از هر نماز و روزه (مستحبى) بهتر و گرانقدرتر است».

    ثواب کسى که به فریاد برادر مسلمان خود برسد
    «عن أسد بن خضیر قال قال رسول الله ص من أغاث أخاه المسلم حتى یخرجه من هم و کربة و ورطة کتب الله له عشر حسنات و رفع له عشر درجات و أعطاه ثواب عتق عشر نسمات و دفع عنه عشر نقمات و أعد له یوم القیامة عشر شفاعات؛ أسید بن حضیر از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم روایت کرده است که فرمود: کسى که به داد برادر مسلمان خود برسد و او را از غم و غصه و گرفتارى برهاند، خداوند ده حسنه در نامه اعمال او مى نویسد، و ده درجه (مقام و منزلت) او را بالا مى برد، و ثواب آزاد کردن ده بنده را (در راه خدا) به او کرامت مى کند، و ده گونه کیفر و عقوبتى از او دور مى سازد، و ده شفاعت را در آخرت براى او مهیا مى فرماید».

    ثواب سخن محبت آمیز با برادر مسلمان خود
    «عن جعفر بن إبراهیم عن أبی عبد الله ع قال قال رسول الله ص من أکرم أخاه المسلم بکلمة یلطفه بها و یفرج کربته لم یزل فی ظل الله الممدود و الرحمة ما کان فی ذلک؛ جعفر بن ابراهیم از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: کسى که با سخن محبت آمیز، برادر مسلمان خود را مورد لطف و محبت قرار دهد و غم و غصه او را برطرف سازد، تا زمانى که به این کار مشغول است در زیر سایه رحمت گسترده خداوند قرار خواهد داشت».

    ثواب کسى که به فریاد برادر ستمدیده اش برسد و او را در برآوردن حاجتش کمک کند
    «عن زید الشحام قال سمعت أبا عبد الله ع یقول من أغاث أخاه المؤمن اللهفان عند جهده فنفس کربته و أعانه على نجاح حاجته کانت له بذلک عند الله اثنتان و سبعون رحمة من الله یعجل له منها واحدة تصلح [یصلح بها معیشته و یدخر له إحدى و سبعین رحمة لأفزاع یوم القیامة و أهوالها؛ زید شحام نقل کرده است که از امام صادق علیه السلام شنیدم که مى فرمود: کسى که به داد ستمدیده اندوهگینى برسد و بار اندوه را از دل او بردارد و در برآوردن حاجتش کمک کند، در پیشگاه حضرت حق هفتاد و دو رحمت خواهد داشت، که با یک رحمتى (از آن رحمتها) زندگانى او را در دنیا اصلاح نموده، و هفتاد و یک رحمت دیگر را براى آخرت او ذخیره مى کند تا از هراس و وحشت آن روز در امان باشد».

    ثواب کسى که غم و غصه را از مؤمنى دور کند
    «عن مسمع کردین قال سمعت أبا عبد الله ع یقول من نفس عن مؤمن کربة نفس الله عنه کرب الآخرة و خرج من قبره و هو ثلج الفؤاد و من أطعمه من جوع أطعمه الله ثمار الجنة و من سقاه شربة ماء سقاه الله من الرحیق المختوم؛ مسمع کردین روایت کرده است که از امام صادق علیه السلام شنیدم که مى فرمود: کسى که غم و غصه را از دل مؤمنى بردارد خداوند همه اندوهها و گرفتاریهاى آخرت را از او دور کند و او را با دلى آرام از قبر برانگیزد، و کسى که او را اطعام کرده و گرسنگى او را چاره کند، خداوند از میوه هاى بهشتى به او بخوراند، و کسى که با جرعه آبى تشنگى او را برطرف سازد، خداوند از شربتهاى سر به مهر بهشتى سیرابش سازد».

    ثواب کسى که مؤمنى را شادمان کند
    «عن أبی حمزة قال قال أبو عبد الله ع من سر امرأ مؤمنا سره الله یوم القیامة و قیل له تمن على ربک ما أحببت فقد کنت تحب أن تسر أولیاءه فی دار الدنیا فیعطى ما تمنى و یزیده الله من عنده ما لم یخطر على قلبه من نعیم الجنة؛ ابو حمزه از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که فرمود: کسى که مؤمنى را شادمان کند، خداوند او را در روز قیامت شادمان مى سازد، و به او خطاب مى شود که: هر چه دوست دارى از خداوند بخواه! زیرا که تو دوست داشتى دوستان خدا را در دنیا مسرور کنى، پس هر آنچه از خدا بخواهد، به او کرامت کند، و خداوند بیشتر از آنچه درخواست کرده است به او مى دهد به حدى که هرگز تصور آن را هم نمى کرده است».

    ثواب کسى که خانواده اى را مسرور کند
    «عن لوط بن إسحاق عن أبیه عن جده قال قال رسول الله ص ما من عبد یدخل على أهل بیت مؤمن سرورا إلا خلق الله له من ذلک السرور خلقا یجیئه یوم القیامة کلما مرت علیه شدیدة یقول یا ولی الله لا تخف فیقول له من أنت یرحمک الله فلو أن الدنیا کانت لی ما رأیتها لک شیئا فیقول أنا السرور الذی أدخلت على آل فلان؛ لوط از اسحاق، و او از پدرش از جدش روایت کرده که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: هیچ بنده اى نیست که خانواده مؤمنى را شادمان کند مگر آنکه خداوند از آن شادى و سرور، مخلوقى را مى آفریند که در روز قیامت به هنگام هر پیشامد سخت به او مى گوید: اى دوست خدا مترس، و او مى پرسد: تو کیستى خدا تو را رحمت کند که اگر دنیا از آن من بود، آن را در ازاى پاداش (محبت) تو ناچیز مى دیدم؟! پاسخ مى دهد: من همان سرورى هستم که تو (در دنیا) به فلان خانواده ارزانى داشتى».

    ثواب شاد کردن برادر مؤمن
    «عن سدیر الصیرفی فی حدیث له طویل قال قال أبو عبد الله ع إذا بعث المؤمن من قبره خرج معه مثال من قبره یقدمه أمامه و کلما رأى المؤمن هولا من أهوال یوم القیامة قال له المثال لا تحزن و لا تفزع و أبشر بالسرور و الکرامة من الله فلا یزال یبشره بالسرور و الکرامة من الله حتى یقف بین یدی الله جل جلاله فیحاسبه حسابا یسیرا و یأمر به إلى الجنة و المثال أمامه فیقول له المؤمن رحمک الله نعم الخارج کنت معی من قبری و ما زلت تبشرنی بالسرور و الکرامة حتى رأیت ذلک فمن أنت قال فیقول أنا السرور الذی کنت أدخلته على أخیک المؤمن خلقنی الله منه لأبشرک؛ سدیر صیرفى در یک حدیث طولانى از امام صادق علیه السلام روایت کرده است که فرمود: هنگامى که خداوند مؤمن را از قبر بر مى انگیزد، همراه او تمثالى که پیشاپیش او به راه مى افتد از قبر خارج مى شود، و چون آن شخص مؤمن با یکى از دشواریهاى ترسناک روز قیامت روبرو شود، آن تمثال به او مى گوید: اندوهگین و پریشان مباش! و تو را به شادى و بزرگداشت خداوندى بشارت باد؛ و پیوسته چنین باشد تا آنکه در پیشگاه خداوند بایستد، آنگاه خداوند به آسانى از او حساب مى کشد، و فرمان مى دهد که او را بسوى بهشت ببرند، در حالى که آن تمثال در پیش روى مؤمن قرار دارد، و مؤمن به او مى گوید: رحمت حق بر تو باد! تو چه خوب همدمى بودى که با من از قبر (تا به اینجا) همراه شدى و همواره مرا به شادى و کرامت بشارت دادى، به آنچه که مژده مى دادى، دست یافتم، اکنون (به من بگو که) تو کیستى؟ و تمثال در جواب مؤمن مى گوید: من همان شادمانى و سرورى هستم که تو (در دنیا) به برادر دینى خود ارزانى داشتى، خداوند مرا از آن شادمانى و سرور آفرید تا تو را شادمان کنم».
        
       
    منابع :
    ثواب الأعمال و عقاب الأعمال ص 148
    پاداش نیکى‏ها و کیفر گناهان ص 380
     

    http://www.tahoordanesh.com

  • ۰ موافق ۰ مخالف
  • ۴ نظر
    • تعداد نمایش : ۱۸۰۹
    • يكشنبه ۲۲ دی ۹۲ - ۰۱:۴۴

    بخشنده ترین انسان بعد از پیامبر

    سلام

    می خوام یه مژه بدم به کسانی که دیگران رو راهنمایی می کنند روش زندگی درست رو به دیگران یاد میدن .


    رسولُ اللّه صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :

    ألا اُخبِرُکُم عَنِ الأجوَدِ الأجوَدِ ؟ اللّه‏ُ الأجوَدُ الأجوَدُ ، وأنا أجوَدُوُلدِ آدَمَ ، وأجوَدُکُم مِن بَعدی رَجُلٌ عُلِّمَ عِلما فنَشَرَ عِلمَهُ ، یُبعَثُ یَومَ القِیامَةِ اُمَّةً وَحدَهُ ، ورَجُلٌ جادَ بِنَفسِهِ للّه‏ِ عز و جل حَتّى یُقتَلَ .

    پیامبر خدا صلى‏ الله ‏علیه و ‏آله و سلّم :

    آیا شما را از بخشنده ‏ترین بخشنده خبر ندهم ؟ خداوند بخشنده ‏ترین بخشنده است . و من بخشنده ‏ترین فرزند آدم هستم و بعد از من بخشنده ‏ترین شما ، مردى است که دانش را آموزش دهد و از این راه دانش او پخش شود . او در روز قیامت به تنهایى همچون یک امّت برانگیخته مى‏گردد و نیز مردى که در راه خداوند عز و جل جانبازى کند تا کشته شود .

    الترغیب والترهیب : 1 / 119 / 5 منتخب میزان الحکمة : 400

    منبع : http://www.hadithcity.com

    پس هر چیز خوبی رو که بلدید به دیگران هم یاد بدید .
  • ۰ موافق ۰ مخالف
  • ۶ نظر
    • تعداد نمایش : ۱۸۰۹
    • يكشنبه ۲۲ دی ۹۲ - ۰۱:۳۴