زحمت این مطلب رو یکی از دوستان کشیدند که خودشون رو معرفی نکردند :


در زمان رسول خدا ص رویۀ پیامبر این بود که هرگاه میخواستند
عازم جهاد شوند میان هردونفر از یاران خودپیمان اخوت وبرادری میبستند تا یکی به جهاد رفته و دیگری درشهر بماند و کارهای لازم اورا انجام دهد.
درجنگ تبوک حضرت میان سعیدبن عبدالرحمن و ثعلبه انصاری پیمان برادری بستند.سعید به جهاد رفت و ثعلبه درمدینه ماند.

او هرروز می آمدومایحتاج خانوادۀ سعید رامهیامیکرد.یک روز که زن سعید راجع به کار لازم خانه طبق معمول ازپس پرده بااو حرف میزد،وسوسۀ نفس هوس خفتۀ ثعلبه رابیدار کرد وخواست ببیند پشت پرده چیست و گویندۀ سخنان کیست؟!این خیالات شیطانی چنان تحریکش کرد که قادر برحفظ خویشتن نبود.به خود جرأت داده و پرده راکنارزد!زنی زیبا رادید که حجب و حیارخسار او را احاطه کرده.ثعلبه باهمین یک نگاه چنان دل از دست دادوبی قرارشد که قدم پیش نهاد وبه زن نزدیک شد؛دست دراز کرد که..در همان لحظۀ خطرناک زن فریاد برآورد:ای ثعلبه آیا سزاوار است که پردۀ ناموس برادر مجاهدخود را بدری؟آیا رواست او در راه خدا پیکار کندو تو درخانۀ وی نسبت به همسرش قصدسوء کنی؟
این کلام مانند صاعقه ای برمغزثعلبه فرود آمد.اونعره زد و ازخانه بیرون رفت و سر به کوه وصحرا نهاد.

مدت هاگذشت واوهمچنان دربیابان ناله وبی فراری می نمودوطلب عفومیکرد تااینکه پیغمبراکرم از سفرجهادمراجعت فرمود.
سعید نیز همان ابتدا از احوال ثعلبه وقضیه توسط همسرش آگاه شد؛
وبرای جست وجوی ثعلبه به هرطرف روی آورد؛سرانجام اورا یافت که درپشت سنگی نشسته ودست برسرگرفته وباصدایی بلند میگوید:ای وای برپریشانی وپشیمانی؛وای برشرمساری،وای بررسوایی روز قیامت..
سعید نزدیک آمدو اورادلداری داد وگفت:ای برادر!برخیزوباهم نزدپیامبر رحمت برویم،این درد رادوایی؛این رنج را شفایی باید.
ثعلبه گفت دراین صورت باید دستهاوگردن مرا بابندبسته ومانندبردگان گریزپای به خدمت پیامبرببری.
پس باهمان وضع درب خانۀ پیغبر ایستاد وباصدای بلند گفت:المذنب
بعداز ورود ثعلبه خلاصۀ ماجرا راعرض کرد.حضرت فرمود:
گناهی بزرگ وخطایی عظیم ازتو سرزده،ازاینجا برو وباخدا رازونیازکن تاخدا چه فرماید.
ثعلبه روی به صحرا نهادوچندروزی بدین حال درسوزوگداز بسربرد وشبی چند به گریه ونیاز پایان آورد.بالاخره هنگام نمازعصر این آیه برپیامبر وحی شد:«پرهیزکاران کسانی هستند که هرگاه کارناشایستی ازآنها سرزد خدارا به یادآورند واز گناه خود توبه کنند وکیست جزخداوند که گناهان را بیامرزد وآنهاکسانی هستند که برکارهای زشت اصرارنورزند،زیرا به زشتی گناهان آگاه اندـ»
آل عمران؛135                                                                 

دراین موقع پیامبرص امام علی ع وسلمان را به طلب ثعلبه فرستادند
شب هنگام ثعلبه را درزیردختی یافتند که دست نیاز بسوی خالق درازکردوگفت:خداوندا،از همه جامحرومم اگرتونیز مرا برانی به که روی آرم وچاره کار ازکجابخواهم؟
مولای متقیان گریست وآنگاه به ثعلبه مژدۀ آمرزش خدا را داد.
ثعلبه برخاست وهمراه آنان به مدینه بازگشت ویکراست به مسجدپیغمبر رفتند.به پیامبر که مشغول نماز عشا بودند اقتدا کردند
بعداز حمد حضرت سورۀ تکاثر را تلاوت نمودند؛همین که آیۀ اول را خواندند:الهاکم التکاثر،ثعلبه نعره ای زد!
وچون آیۀ دوم راقرائت فرمود:حتی زرتم المقابر،بیشتر ناله کرد وچون آیه سوم را شنید:کلّا سوف تعلموننعره ای کشیدوجان به جان آفرین تسلیم کرد!!
------------------------------------------------------------------
من که اینو خوندم هی یاد شیخ و مریدان می افتادم:)))خنده م میگرفت

منبع:کتاب تقوا کلیدسعادت،گناه عامل شقاوت
(البته من کمی خلاصه ش کردم(

نکتۀ اخلاقی:امان از یه نگاه!!!

امیرالمومنین علی ع:
کسی که دائما فکرش درگناهان دور میزند عاقبت مرتکب گناه می شود.

امام باقر ع:
هیچ عبادتی درپیشگاه خداوند برتر ازعفت در برابر شکم ومسائل جنسی نیست.