احمد : طنزستان ( شماره ی 5 )


- جمله ی انگلیسیه شیخ :

نقل است که روزی شیخ را گفتندی : یا شیخ با ماتیز برای ما جمله بساز .
شیخ چپ نگاهی به مریدان انداخت و فرمود : ایا میتوانم جمله را به زبان بلاد خارجه بسازم ؟
مریدان همه موافقت نمودند و جامه ها را اماده ی دریدن کردند!!
شیخ ناگهان بفرمود : " ماتیز یور نیم ؟ " !!!!!!
مریدان نزدیک به شیخ از موج جمله ی گهربار ایشان چنان جامه دریدند که درجا جان به جان افرین تسلیم کردندی .
یکی از مریدان که تافل خود را با نمره ی بالایی اخذ نموده بودی و فرهنگ یاغیان خارجه را گرفته بودی به جای جامه چنان خشتک درید که زمین زیر پایش از هم شکافت !!!!!!!!! 


-شیخ و انیشتین :

روزی شیخ به انیشتین بگفت : یا انیشتین !!
انیشتین رویش را برگرداند . گفتا بله .
شیخ فرمود : اول صدایم را شنیدی یا مرا دیدی؟
انیشتین بفرمود : اول صدایتان بشنیدم .
شیخ فرمود : پس چرا می گویی سرعت نور از صوت بیشر است .
انیشتین که این را بشنید نگاهی به شیخ انداخت و سکوت معنا داری بکرد !!
و مریدان که مشغول خوردن ساندیس بودندی ساندیس ها را از خوشحالی به روی هم ریختندی و به طرز فجیعی غرق شدندی !!!!

شیخ و لقمان :

نقل است که روزی شیخ به لقمان گفتندی : یا لقمان !! ادب از که اموختی ؟
لقمان پاسخ بداد : از بی ادبان .
شیخ گفت : قبل از ان میدانستی ادب چیست ؟؟؟؟ از کجا بفهمیدی که ان ها بی ادبند ؟؟؟!!!!!!
و مریدان اجازه ی پاسخ دادن به لقمان ندادی و سریع فغان ها سر دادندی و رم کردندی و جامه دریدندی و برای تنوع خود را به جای بیابان خود را در قطب شمال به دار اویختندی !!!!