دختران و پسران خانواده برتر

خانواده برتر مخصوص پسران و دختران

۶ مطلب با موضوع «کمی تنفس !» ثبت شده است

بدون شرح !

  • ۱ موافق ۰ مخالف
  • ۲ نظر
    • تعداد نمایش : ۲۲۲۴
    • شنبه ۲۳ فروردين ۹۳ - ۱۱:۳۹

    طنزستان ( شماره 12 )+حکایتی جالب از حضرت علی ع

    احمد :

    نکته : داستان زیر هیچ گونه جنبه ای ندارد . ولی بامزه است .

    - علم بهتر است یا ثروت ؟( طنز )

    مُلا را گفتند علم بهتر است یا ثروت ؟

    ملا بی درنگ شمشیر را از میان بیرون اورد و مانند جوموگ مرید بخت برگشته را به به سه پاره ی نامساوی !!! تقسیم نمود .
    و خشتک مریدان از ترس شعله ور شد !!!
    ملا بفرمود : که سال هاست هیچ کسی بین دو راهیه علم و ثروت گیر نمی کند ....... مریدان در حالی که انگشت به دهان گرفته و لرزش وجودشان را فرا گرفته بود گفتند یا ملا ما را به دلیلی عیان ساز تا جان فدا کنیم .....
    ملا فرمود : در عنفوان جوانی مرا دوستی بود که با هم به مکتب     می رفتیم .دوستم ترک تحصیل کرد  و من معلم مکتب شدم ....

    حالا او پرشه دارد و من پوشه ....

    او اوراق مشارکت دارد و من اوراق امتحانی ....

    او عینک افتابی من عینک ته استکانی ....

    او بیمه ی زندگانی من بیمه ی خدمات درمانی ....

    او سکه و ارز .... من سکته و قرض .......

    سخن ملا چون بدین جا رسید مریدان نعره ای جان سوز برداشته و خشتک بر سر راهی کلاس های اموزش اختلاس شدند !!! تا روش های به روز خشتک برداری ( کلاه برداری ) را بیاموزندینژگ !!!

    و گویند که سالیان درازی را پس از دستگیری در زندان سپری کردندی . از یکی از منابع معتبر هم خبر رسیده که  در این مدت ان ها را مجبور به پوشیدن دامن زنانه کردندی تا دیگر خشتک ها ندرندی !!!
    گفته می شود که مریدان بعد از ازادی   ملا را گرفته و انقدر در خشتک هم فرو کردند که ملا تجزیه شد !!!!!!!!!!
    در خشتک هم فرو کردن = در این جا به معنی کتک زدن می باشد .


    و اما وقت گفتن داستان بسیار جالب و پند اموز و اصل ماجرا می باشد :

    -علم بهتر است یا ثروت ؟   ( حکایتی جالب از حضرت علی ع )

  • ۰ موافق ۰ مخالف
  • ۸ نظر
    • تعداد نمایش : ۲۰۹۳
    • شنبه ۲۸ دی ۹۲ - ۱۱:۰۰

    مـــــا مـــــا ن و بــــــا بـــــــــا

    شراره :

    ـ مامان
    ـ بعله؟
    ـ من میخوام به دنیا بیام
    - باشه .
    - مامان
    - بعله ؟
    - من شیر می خوام
    - باشه
    - مامان
    - بعله ؟
    - من جیش دارم
    - خب
    - مامان
    - بعله ؟
    - من سوپ خرچنگ می خوام
    - چشم
    - مامان
    - بعله ؟
    - من ازون لباس خلبانیا می خوام
    - باشه
    - مامان
    - بعله؟
    - من بوس می خوام
    - قربونت بشم
    - مامان
    - جونم ؟
    - من شوکولات آناناسی می خوام
    - باشه
    - مامان
    - بعله ؟
    - من دوست می خوام
    - خب
    - مامان
    - بعله ؟
    - من یه خط موبایل می خوام با گوشی سونی
    - چشم
    - مامان
    - بعله ؟
    - من یه مهمونی باحال می خوام
    - باشه عزیزم
    - مامان
    - بعله ؟
    - من زن می خوام
    - باشه عزیز دلم
    - مامان
    - بعله ؟
    - من دیگه زن نمی خوام
    - اوا ...باشه
    ـ مامان
    ـ بله؟
    ـ من کوفته تبریزی میخوام
    - چشم
    - مامان
    - بعله ؟
    - من بغل می خوام
    - بیا عزیزم
    - مامان
    - بعله ؟
    - مامان
    - بعله
    - مامان
    -جونم؟
    ـ مامان حالت خوبه؟
    - آره
    - مامان ؟
    - چی می خوای عزیزم
    - تو رو می خوام .. خیلی
    - …
    ***
    - بابا
    - بعله ؟
    - من می خوام به دنیا بیام
    - به من چه بچه .. به مامانت بگو
    - بابا
    - هان؟
    - من شیر می خوام
    - لا اله الا الله
    - بابا
    - چته ؟
    - من ازون ماشین کوکی های قرمز می خوام
    - آروم بگیر بچه
    - بابا
    - اههههه
    - من پول می خوام
    - چی ؟؟؟؟ !!!
    - بابا
    - اوهوم ؟
    - منو می بری پارک ؟
    - من ماشینمو نمی برم تو پارک تو رو ببرم ؟
    - بابا
    - هان ؟
    - من زن می خوام
    - ای بچه پررو .. دهنت بو شیر می ده هنوز
    - بابا
    -...
    ـ من جیش دارم
    - پوففف
    - بابا
    - درد
    - من زن نمی خوام
    - به درک
    - بابا
    - بلا
    - تقصیر تو بود که من به دنیا اومدم یا مامان
    - تقصیر عمه ات
    - بابا
    - زهرمار
    - من یه اتاق شخصی می خوام
    - بشین بچه
    - بابا
    - مرض
    - منو دوس داری
    - ها ؟
    - بابا
    - …
    - بابا
    - خررر پفففف
    - بابا
    - خفه
    - بابا
    - دیگه چته ؟
    - من مامانمو می خوام
    - از اول همینو بگو … جونت در بیاد
    به افتخار همه ی مامانا!

  • ۰ موافق ۰ مخالف
  • ۸ نظر
    • تعداد نمایش : ۱۹۴۱
    • جمعه ۲۷ دی ۹۲ - ۱۶:۴۶

    احمد : طنزستان ( شماره ی 5 )

    احمد : طنزستان ( شماره ی 5 )


    - جمله ی انگلیسیه شیخ :

    نقل است که روزی شیخ را گفتندی : یا شیخ با ماتیز برای ما جمله بساز .
    شیخ چپ نگاهی به مریدان انداخت و فرمود : ایا میتوانم جمله را به زبان بلاد خارجه بسازم ؟
    مریدان همه موافقت نمودند و جامه ها را اماده ی دریدن کردند!!
    شیخ ناگهان بفرمود : " ماتیز یور نیم ؟ " !!!!!!
    مریدان نزدیک به شیخ از موج جمله ی گهربار ایشان چنان جامه دریدند که درجا جان به جان افرین تسلیم کردندی .
    یکی از مریدان که تافل خود را با نمره ی بالایی اخذ نموده بودی و فرهنگ یاغیان خارجه را گرفته بودی به جای جامه چنان خشتک درید که زمین زیر پایش از هم شکافت !!!!!!!!! 


    -شیخ و انیشتین :

    روزی شیخ به انیشتین بگفت : یا انیشتین !!
    انیشتین رویش را برگرداند . گفتا بله .
    شیخ فرمود : اول صدایم را شنیدی یا مرا دیدی؟
    انیشتین بفرمود : اول صدایتان بشنیدم .
    شیخ فرمود : پس چرا می گویی سرعت نور از صوت بیشر است .
    انیشتین که این را بشنید نگاهی به شیخ انداخت و سکوت معنا داری بکرد !!
    و مریدان که مشغول خوردن ساندیس بودندی ساندیس ها را از خوشحالی به روی هم ریختندی و به طرز فجیعی غرق شدندی !!!!

    شیخ و لقمان :

    نقل است که روزی شیخ به لقمان گفتندی : یا لقمان !! ادب از که اموختی ؟
    لقمان پاسخ بداد : از بی ادبان .
    شیخ گفت : قبل از ان میدانستی ادب چیست ؟؟؟؟ از کجا بفهمیدی که ان ها بی ادبند ؟؟؟!!!!!!
    و مریدان اجازه ی پاسخ دادن به لقمان ندادی و سریع فغان ها سر دادندی و رم کردندی و جامه دریدندی و برای تنوع خود را به جای بیابان خود را در قطب شمال به دار اویختندی !!!!

  • ۰ موافق ۰ مخالف
  • ۵ نظر
    • تعداد نمایش : ۱۹۵۵
    • چهارشنبه ۴ دی ۹۲ - ۱۰:۳۰

    احمد : طنزستان (شماره ی 3 )

    احمد : طنزستان (شماره ی 3 )

    -درست تقلید کنید :

    اورده اند که روزی شیخ و مریدان در کوهستان سفر میکردندی و به ریل قطار رسیدندی که ریزش کوه ان را بند اورده بودی .
    و ناگهان صدای قطار از دور شنیده شد و شیخ فریاد براورد گه جامه ها بدرید و اتش بزنید که این داستان را قبلا بد جوری شنیده ام !!!
    و مریدان و شیخ در حالی که جامه ها را اتش زده و فریاد میزدند به سمت قطار حرکت کردندی .
    مرید گفت : یا شیخ " نباید انگشتمان را در سوراخی فرو بریم!!!!! "
    شیخ گفت : " نه حیف نان ! ان یک داستان دیگر است "
    راننده ی قطار از دور گروهی را لخت بدید که فریاد می زنند !! فکر کرد که به دزدان زمینیه کاراییب برخود کرده است و تخت گاز داد و قطار به کوه خوردی و همه ی سرنشینان جان به جان افرین مردند .
    شیخ و مریدان ایستادند و شیخ رو به مریدان گفت : " قاعدتا نباید این طوری میشد !!"
    سپس رو به پخمه کردی و گفت:" تو چرا لباست را در نیاوردی و اتش نزدی !!"
    پخمه گفت :"اخر الان سر ظهر است . گفتم شاید نیازی نباشد و همینطوری ما را ببینند .
    و مریدان مطیع شیخ نعره ها زدی و پخمه را با زمین یکی کردی !!!!!


    -مگس سوسول :

    نقل است روزی شیخ ومریدانش راهی بودند و مگسی بدیدند پریشان حال زرت و زرت اوق میزد !!! شیخ از مگس دلیل پریشان حالیش را جویا شد و مگس به شیخ بفرمودی : در حال اطعام مدفوع بودم که در ان مو یافتم !!!! پس شیخ و مریدانش جامه بدریدند و سر به کوه گذاشتند !!!


    احمد :    زندگی چون اب روانیست که میگذرد . بیاببد درست 
                                  مصرف کنیم !!!!!

    با علی . موفق باشید .

  • ۰ موافق ۰ مخالف
  • ۱۰ نظر
    • تعداد نمایش : ۱۸۲۵
    • دوشنبه ۲ دی ۹۲ - ۲۳:۱۶

    مامان اجازه هست؟

    دختر گل:
    _مامان اجازه هست ابروهامو بردارم؟
    _مامان : نه
    _مامان اجازه هست موهامو زیتونی کنم؟
    _مامان : نه
    _مامان اجازه هست تونیک صورتی بپوشم؟
    _مامان : نه
    _مامان اجازه هست مثل باربی آرایش کنم؟
    _مامان : نه
    _ماما ا ا ا ا ا ن...یعنی چی من 18 سالم شده ها ا ا ...
    _مامان : ا ا ا ا ه سیاوش...خفه میشی ؟ یا بیام خفت کنم ؟


    دوستان من این متنو که خوندم کلی خندیدم(من کلا زیاااد)میخندم.امیدوارم خوشتون اومده باشه.همیشه شاد باشید و شماهم زیااااد بخندید.ممنون
  • ۰ موافق ۰ مخالف
  • ۵ نظر
    • تعداد نمایش : ۱۷۹۹
    • سه شنبه ۲۶ آذر ۹۲ - ۱۹:۴۲